هفته هفتم در کنار کنجد عزیزم
جمعه ۹۲/۴/۲۸ من اومدم کنجد جون هفته هفتم هم بالاخره تموم شد.روز جمعه بابا علی اومد دنبالم و رفتیم خونه اما حالم به شدت بد بود فرداش وقتی بابایی از سرکار اومد رفتیم دکتر اسم دکترت فهیمه تواضع هست که خواهر دوست بابایی هم هستش و حسابی احتراممون میزاره و خیلی برا مریضش وقت میزاره .خانم دکتر سونو کرد و یه کنجد بیست و هشت میلی متری توی دل مامانیش بود اما هنوز قلبت صدا نمی داد و خانم دکتر گفت زوده و دو هفته دیگه بیا برای حالت تهوع لعنتی هم قرص داد.بعد از دکتر هم رفتیم خونه مامان جون طاهره و بابایی واسه افطار موند.راستش توی این هفته هر روز حالم بدتر میشه و دیگه حالت تهوع به چیز دیگه ای تبدیل شده که گلاب به روتون دیگه چیکارت کنم باید خودت رو م...
نویسنده :
مریم
10:54